سريال «سقوط»؛ جنايت در ايرلند شمالي
تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۴۵۳۹۲۷
خبرگزاري آريا - هفته نامه کرگدن - اسم نويسندگان، به متن رجوع شود:
قاتل پوشالي
رامبد خانلري: همه چيز از «سکوت بره ها» شروع شد؛ از همان چند لحظه اي که «بوفالو بيل» جلوي دوربين آمد. هنوز هم آن صحنه به يادم مانده است. آن صحنه دل خيلي ها را يک جوري کرد. اين که در فيلمي «آنتوني هاپکينز» نقش «هانيبال لکتر» کاريزماتيک را داشته باشد؛ «جودي فاستر» داشته باشد، اما همه در مورد صحنه اي صحبت کنند که بوفالو بيل دارد و هنرپيشه اي که کمتر کسي اسمش را مي داند، نشان مي دهد که در شخصيت قاتل سريالي چيزي هست که مخاطب را مشتاق به تماشا مي کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بعد از موفقيت سکوت بره ها خيلي ها به سراغ قاتلين سريالي رفتند. کم کم شيوه کار اين شکلي شد که هنرپيشه هاي معروف تر نقش قاتل را ايفا مي کردند و هنرپيشه هاي کم اهميت تر نقش پليس را؛ فيلم «ديده بان» يک کارآگاه داشت با بازي «جيمز اسپيدر»، يک قاتل سريالي داشت با بازي «کيانو ريوز»؛ آن هم کيانو ريوز بعد از «ماتريکس». به نظر شما مخاطب دوست دارند برنده اين نبرد چه کسي باشد؟ اسپيدر يا ريوز؟ معلوم است که ريوز؛ حتي اگر چند زن جوان را کشته باشد.
سکوت بره ها سه گانه شد و از آن فيلم باشکوه فقط هانيبال لکترش ماند. بهتر است بگويم سايه اي از هانيبال لکترش ماند. کارگردان هاي بزرگ به سراغ قاتلين سريالي معروف تاريخ رفتند؛ «جک قصاب» و «زودياک». «ديويد فينچر» فيلمي کسالت بار از زودياک ساخت و «جاني دپ» در فيلمي پر زرق و برق به نام «از جهنم» به دنبال جک قصاب گشت. با وجودي که هيچ وقت موفقيت سکوت بره ها براي هيچ اثر ديگري با اين مضمون تکرار نشد، اما پرونده قاتلين سريالي در دنياي تصوير باز ماند.
«دکستر» و «هانيبال» سريال هايي بودند که قهرمان شان يک قاتل سريالي بود. دکستر سريال موفقي بود و بينندگان زيادي داشت، اما هانيبال پروژه موفقي نبود. با وجود بازي خوب و درخشان «مد ميکلسن» در نقش هانيبال لکتر اين سريال چند بار تا مرز نيمه تمام ماندن پيش رفت و هنوز ادامه آن در هاله اي از ابهام است.
«سقوط» (برگرفته از خطي از شعر «مرد پوشالي» سروده «تي.اس. اليوت» از همان سريال هايي است که قهرمانش يک قاتل سريالي جذاب است. وقتي «جيمي دورنان» را براي ايفاي نقش قاتل سريال انتخاب مي کنند و سريال با او شروع مي شود، يعني با يکي از همان سريال هايي سروکار داريم که در آنها قاتل قهرمان است.
اين سريال هم در سايت IMDB و هم در سايت Rotten Tomato نمرات بالايي دريافت کرده است؛ نمراتي که براي يک سريال اروپايي خيلي خوب است. من هميشه تماشاي سريال هاي اروپايي را به تماشاي سريال هاي آمريکايي ترجيح مي دهم اما در ميان اروپايي ها «سقوط» براي من سريال دلچسبي نبود. اولين بار بود که به وقت تماشاي سريالي به اين حس رسيدم که چرا اين سريال را ساخته اند؟
سريال در ابتدا در دو فصل و پانزده قسمت (فصل اول پنج قسمت و فصل دوم شش قسمت) ساخته شده است و شما به عنوان مخاطب در شش قسمت فصل دوم همه چيز را مي دانيد، جز اين که اين شش قسمت را براي چه ساخته اند و شما براي چه آن را تماشا مي کنيد؟اما تماشاي اين سريال خالي از لطف هم نيست، جيمي دورنان قاتل سريالي خوبي است؛ هم خوب انتخاب شده است و هم خوب نقشش را ايفا مي کند، اما در مقابل او «گيليان اندرسون» اگر بدترين کارآگاه تاريخ نباشد، به طور قطع يکي از بدترين هاست.
اندرسون براي نقش «استلا گيبسون» هم بد انتخاب شده است و هم بد بازي مي کند؛ نقشي که بسيار هم بد نوشته شده است. با وجود اين چند بازي اندرسون براي بازي در اين نقش نامزد دريافت جايزه بهترين بازيگر زن شده؛ اما موفق به دريافت جايزه نشده است. در سوي ديگر دورنان تاکنون دو جايزه براي بازي در اين سريال دريافت کرده است. با وجودي که رويه داستان جنايي – معمايي به نظر مي آيد، اما براي شما به عنوان مخاطب، هيچ رازي وجود ندارد. دوربين شبيه راوي داناي کل عمل مي کند و شما همواره همه چيز را بهتر و بيشتر از تمام شخصيت هاي سريال مي دانيد.
«سقوط» سريال خوش ساختي است؛ موجه و محترم است؛ از ديدن آن پشيمان نمي شويد اما از تماشاي آن ذوق هم نخواهيد کرد، با اين همه تماشايش خالي از لطف نيست.
کاش گير نيفتد
الميرا حسيني: سازندگان سريال «سقوط» آن قدر به خودشان مطمئن هستند که از همان اول دست قاتل را در دست مخاطب مي گذارند و مي گويند اين پائول اسپکتور خوش قيافه و مهربان که مرد خانواده است و مشاور افراد داغديده، همان قاتلي است که با بي رحمي تمام، زنان مو مشکي را خفه مي کند، از آنها عکس مي گيرد و عکس شان را در دفتر خاطراتش مي چسباند.
بعد هم وسايل جنايتش را در سقف اتاق دختر هشت ساله اش پنهان مي کند و يک مشت کابوس مي ريزد در زندگي دخترک موطلايي معصومي که عاشق پدرش است و به هر وسيله اي که به ذهن کوچکش مي رسد، از پدرش دفاع مي کند. اصلا به نظرم يکي از قشنگ ترين صحنه هاي سريال آن زماني است که دخترک بدون آن که بداند، درباره پدرش به پليس دروغ مي گويد؛ بدون اين که اصلا فايده اي داشته باشد.
اين براي استلا گيبسون، پليسي که رئيس گروه تحقيقات است و از لندن به بلفاست آمده تا به پليس ايرلند شمالي در حل مسئله قتل هاي سريالي کمک کند، عجيب است؛ا او که گويا نه دل خوشي از پدرش دارد و نه از هيچ مرد ديگري و يک فمينيست دو آتشه است، اما هم قاتل را درک مي کند و هم مقتولين را و اصرار دارد که درباره شخصيت آدم ها قضاوت نشود و فقط جلوي کشته شدن آدم هاي بيشتر گرفته شود.
دوست داشتني ترين شخصيت سريال نه اين زن قوي و متکي به خود است، نه پليس هاي رنگارنگي که هر کدام چشمه هايي از بلاهت و ضعف در کار را نشان مي دهند، نه قربانيان قاتل. بعيد مي دانم کسي سريال را ببيند و شيفته مرد خوش قيافه و خوش برخوردي نشود که شب ها آن روي تاريک خودش را رو مي کند و نقشه مي کشد و قبل از قتل ورزش مي کند و لباس مخصوصش را مي پوشد. حتي آن موقع که برنامه هايش درست از آب در نمي آيند و کارش نصفه مي ماند و فرار را به قرار ترجيح مي دهد، دل مخاطب شور قرباني نيمه جان را نمي زند، بلکه دل نگران است مبادا اسپکتور گير پليس بيفتد و زندگي اش به هم بريزد.
فصل اول سريال با همين دلهره ها مي گذرد و مخاطب را حسابي درگير مي کند، اما سازندگان سريال و شبکه بي بي سي 2 نمي توانند در مقابل استقبال مخاطبان و وسوسه ساخت فصل دوم مقاومت کنند و حاصلش مي شود شش قسمتي که گاهي حوصله را سر مي برد و دائم اين فکر به سر آدم مي آيد که اصلا چرا اين شش قسمت را ساختند؟ براي اين که انگيزه قتل ها را بيشتر واکاوي کنند؟ قرار بود ما با استلا گيبسون بيشتر آشنا شويم و ببينيم پشت آن زن سفت و سخت؛ شخصيتي وجود دارد که مي تواند با ويدئوي زني که مفقود شده، اشک بريزد؟ قرار بود بفهميم ميزان حمايت يک دختر شانزده ساله چقدر مي تواند باشد؟
اصلا روي اعصاب ترين بخش فصل دوم که اتفاقا بيشترين قسمت هاي آن را هم تشکيل مي دهد، رابطه بين کتي شانزده ساله و اسپکتور است. حالا باز بيهودگي فصل دوم سريال را مي شود به حسن پايان کار بخشيد؛ ولي فصل سوم را ديگر کجاي دل مان جا بدهيم؟ فصل چهارم قرار است به چه نکات پيدا و پنهان ديگري بپردازد؟ مگر يک قاتل خوش تيپ مرموز چقدر جاي کار دارد؟
و يک نکته ديگر: چرا قاتل اين قدر اشتباه مي کند؟ چقدر مي توانيم برنامه ريزي هاي پر از گافش را به مهرباني و جذابيتش ببخشيم؟ باز جاي شکرش باقي است که مثل آ« رئيس پليس ايرلندي کم هوش نيست که دائم با آن قيافه ابلهانه اش توي دست و پاي استلا مي پيچد و گره از کار باز نمي کند، هيچ، گره هم در کارها مي اندازد.
اما با وجود اين، فصل اول «سقوط» مخاطب را با يکي از بهترين سريال هاي جنايي روبرو مي کند. مضاف بر اينها انتخاب چهره هاي بازيگران حساب شده و دقيق است. کم هوش ها، از خود متشکرها، لاابالي هاي رواني، دخترکان ساده دل، کودکان معصوم و ... همه بر چهره بازيگران خوش نشسته اند و باورپذير به نظر مي رسند. قاتل هم براي شان سنگ تمام مي گذارد و هر طور هست راضي نگه تان مي دارد.
خوبي سريال «سقوط» اين است که اگر آن بخش وسواسي ذهن تان را خاموش کنيد و دل به دل شخصيت ها بدهيد و سختگير نباشيد، از ديدنش لذت مي بريد. درست است يک جاهايي الکي کش پيدا مي کند و حوصله تان را سر مي برد، اما لااقل احساس نمي کنيد که سازندگان سريال هوش و حواس تان را دست کم گرفته اند. خيال تان مي تواند راحت باشد که «سقوط» در ساخت و پرداخت به شعور شما احترام مي گذارد.
هبوط
سحر سرمست:
سوال: اگر در ژانر جنايي – که به طور معمول مخاطب با حواسي جمع همراه ما داستان به دنبال جنايتکاري شرور مي گردد – جنايتکاري در کار نباشد يا داستان شخصيت جنايتکار را پيش تر در نقابي مهربان و شريف به مخاطب معرفي کرده باشد، آن اثر باز هم جنايي محسوب مي شود؟»
جواب: «بله».
براي تکميل اين پاسخ يک کلمه اي بايد گفت خلاف جريان حرکت کردن به معناي ضد آن جريان بودن نيست. البته هستند برخي تندروها که اين طور فکر نمي کنند و معتقدند با اين که ژانرها و مکاتب خط کشي نشده اند، اما اصولي دارند که تخطي از آنها در اثري يا ناشي از کج فهمي است يا بايد با شابلون ديگري آن فيلم يا داستان را سنجيد: مثلا ملودرام چطور است؟ اما در نگاه بسياري از اهل فن هر کجا جنايتي صورت مي گيرد؛ در يک کلام با اثري جنايي طرفيم. خط روايي سريال اين هفته مان «سقوط» نيز رد چنين سوال هايي را در ذهن بيننده باقي مي گذارد.
چرا که آلن کابيت، کارگردان سريال از همان ابتدا با معرفي جيمي دورنان، قاتل زنجيره اي، يکي از مهم ترين قواعد ژانر جنايي را ناديده مي گيرد و بي آن که به ذهن مخاطب فرصت دهند تا سوال معمول اين نوع ژانر در آن نقش ببندد: «بالاخره قاتل کيست؟» او را تا آخر با سوالي روانکاوانه تنها مي گذارد: «چرا اين کار را انجام مي دهد؟»
اين به نوعي خلاف جريان شنا کردن است و همانطور که گفتيم – فارغ از رسيدن يا نرسيدن به چرايي اين سوال – به معناي ضد جريان بودن اثر نيست. پس همچنان سريال «سقوط» زير چتر ژانر جنايي – معمايي قرار مي گيرد.
با اين که در اين سريال مانند ديگر نمونه هاي مشابه آن، دوربين پشت شانه کارآگاه يا هر شخص ديگري در جايگاه قهرمان راه نمي افتد تا به دنبال قاتل ناشناخته اي بگردد (و اتفاقا به جايش مدام کات هايي را از کارآگاه به قاتل شاهديم)، اما در نهايت مخاطب را کنجکاو مي کند و تعليق را از سطح داستان به عمق مي برد تا زمينه را براي کنکاش در لايه هاي زيرين انسان و کشمکش هاي روانشناسانه اي که ممکن است هر يک از ما نيز با آن درگير باشيم، فراهم کند.
اين کوتاه کردن فاصله بين قهرمان و بدمن داستان به وسيله همين کات هاي هوشمندانه کارگردان، باعث مي شود مخاطب دو صورت از نمادهاي خير و شر را مدام دنبال يکديگر ببيند و در ناخودآگاهش تاثير بگذارد. جوري که بتواند باور کند قاتل دختران جوان مو مشکي در سريال مي تواند پدر و همسر مهرباني نيز باشد يا از آن طرف کارآگاه مو بلوند داستان با آن صورت يخي و بي روحش مي تواند تا سر حدِ فم فتال هاي آشوبگر در فيلم هاي نوآر اغواگري کند.
انتخاب دو قطب از بازيگران سريال يکي از برگ هاي برنده آن است. «گيليان اندرسون» نقش کارآگاه استلا گيبسون را جوري خاکستري بازي مي کند که مخاطب بعد از سه فصل هنوز هم مطمئن نيست با چه جور زني طرف است؟ همچنين «جيمي دورنان» که پيش تر در فيلم بلند «پنجاه طيف خاکستري» رفتارهاي ساديسميک مشابهي را از خودش بروز داده بود، در اينجا نيز قاتل زنجيره اي را بازي نمي کند و انگار اين خود اوست که ساديست وار به کشتن دختران سي ساله مو مشکي برخاسته است!
اين سريال جنايي که داستان آن در ايرلند شمالي مي گذرد، تاکنون طي سه فصل از شبکه شناخته شده بي بي سي پخش شده است و طرفداران خاص خود را داشته است. آمار نشان مي دهد آن دسته از افرادي که بيينده سريال «دکستر» بوده اند، از اين سريال خوش شان خواهد آمد.
واکاوي خير و شر، ثواب و گناه، سفيد و سياه در سريال «سقوط» آنقدر عميق و لايه لايه است که در آخر به رنگي جز خاکستري نمي رسيم. واکاوي شخصيت هايي که بين خوب و بد گير کرده اند و کارمند مهرباني که يک هيولا درون خود دارد و جوري که اين زوال متافيزيکي و رواني در جريان سريال اتفاق مي افتد، ما را قانع مي کند که شايد بهتر باشد «The Fall» را «هبوط» معني کنيم.
مستانه تابش:
* جيمي دورنان که بازي کاملا حرفه اي و خونسردانه اش در نقش يک قاتل سريالي هم منتقدان و هم مخاطبان سريال را خيره کرده، در ابتدا قرار بود به جاي يکي از افسرهاي پليس بازي کند.دورنان حتي براي بازي در آن نقش تست هم داد اما بازي اش آنقدر عالي بود که تهيه کننده و کارگردان را قانع کرد که مرد شماره يک شان را يافته اند. دورنان بعدها در مصاحبه اي درباره کابيت گفت: «از مرد مهرباني مثل آلن بعيد است چنين افکار ترسناکي توي کله اش داشته باشد.»
* عناوين همه اپيزودهاي سريال «سقوط» اقتباس هستند و از کلمات هوشمندانه ميلتون در کتاب «بهشت گمشده» وام گرفته شده اند.
* نام بسياري از شخصيت هاي سريال سقوط بر اساس نام انواع مختلف ساز گيتار انتخاب شده است از جمله کيتي بندتو (با بازي اشلينگ فرنچوسي»، رز استگ (با بازي ولن کين) و جيم برنز (با بازي جان لينچ). کابيت درباره اين انتخاب عجيب و غريب گفته: «بعضي وقت ها به طرز باورنکردني مهم است به عنوان نويسنده درباره چيزي بنويسيد که شما را سرگرم مي کند و شما دقيقا مي دانيد که اسم ها کي خوب از کار در آمده است.» کابيت حتي به گيليان اندرسون (در نقش استلا گيبسون) يک نام دوگانه گيتاري داده. چون او شخصيت کليدي اش بوده است!
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۴۵۳۹۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بحث روز؛ VAR در فوتبال، قاضی عادل یا قاتل روح ورزش محبوب ما؟
در هفتهای که گذشت، VAR و تکنولوژی در فوتبال مثل همیشه خبرساز شد؛ نبود تکنولوژی، ابهامهای شدیدی در الکلاسیکو ایجاد کرد و از طرفی ناتینگهام فارست مدعی شد VAR حقش را پایمال کرده است؛ آیا وجود VAR به رشد فوتبال کمک میکند و یا صرفا یک فناوری دستوپاگیر و غیرضروری است؟ مطلب «بحث روز» در این خصوص را از دست ندهید...
اختصاصی طرفداری | هفت سال بعد از ورود کمک داور ویدیویی (Video Assistant Referee VAR) به فوتبال میگذرد. امروزه، چه خوب و چه بد، به طور کامل در تار و پود بازی در سراسر جهان بافته شده است.
قبل از سال ۲۰۱۷، فوتبال بسیار سادهتر به نظر میآمد. وقتی داور تصمیم خود را اعلام میکرد، حکم قطعی بهحساب میآمد. هواداران میتوانستند بدون ترس و وحشت VAR بعد از گلها به جشن و پایکوبی بپردازند، بیآنکه دقایقی طولانی در انتظار تصمیم قطعی VAR باشند. در دوران قبل از VAR هواداران برای درک قانون آفساید نیازی به مدرک هندسه نداشتند و مجبور نبودند تقریباً در مورد هر تصمیمی که توسط داور گرفته میشد، بحثهای پایانناپذیری را تحمل کنند.
به ما قبولانده شد VAR برای جلوگیری از اشتباهاتی که مسیر تاریخ فوتبال را تغییر داده بود وارد شده است. فوتبال در طول ادوار نمونههای بیشماری از بیعدالتی را تجربه کرده است، شاید معروفترین نمونهها یکی از سه گل جف هرست در فینال جامجهانی ۶۶ و «دست خدا» دیگو مارادونا در جام جهانی ۱۹۸۶ بود. گرچه اینک با عمر کوتاه VAR ناعدالتیهای بسیاری روی داده که طرفداران این سیستم را متحیر کرده است.
در هر زمینهای، هرگونه تغییر همیشه موافقان و مخالفان خود را داشته است. بارها پیشازاین بعد از ترجمه و چاپ مناظرهای در صدد بودیم در باره موضوعات داغ روز، نظرات فرد مخالف و موافقی را در برابر خواننده قرار دهیم. آنچه این روزها در مجلات و روزنامهها و سایتها مرسوم است.
و باتوجهبه اشتباهات فاحش VAR یا عدم استفاده درست از آن در بسیاری از لیگهای معتبر، نظرات موافق و مخالفی را از آقایان حمید ش. و علیرضا نجاتی در این باره به مناظره گذاردیم.
مدتهاست دوستان را تشویق به انجام این کار میکنم تا خارج از تعصبات و احساساتی که ما بهعنوان هوادار فوتبال، به تیمها و بازیکنان خود داریم قادر باشیم بهطوری منطقی در باره نظرات خود به جدل بپردازیم. باشد که این آخرین مناظره نباشد و تداوم خود را حفظ کند.
اگر اهل بحث و جدل هستید شاید در مناظرهای دیگر، نوبت شماست تا بهعنوان مخالفت یا موافقت نظرات مستدل و منطقی خود را در باب مقوله موردنظرتان بیان کنید. مطمئن باشید با آغوش باز از آن استقبال خواهد شد.
امیرحسین صدر
حمید ش. : من مخالف VAR هستمدلیل آن، رکوپوستکنده این است: ترجیح میدهم وقتی یک اشتباه داوری در بازی محبوبم رخ میدهد، ناشی از محدودیتهای انسانی باشد تا محدودیتهای تکنولوژی
من ترجیح میدهم بهجای اینکه دوربینها و وسایل رادیویی و میکروفون داورها و... باعث تغییر در نتیجهٔ بازی شوند، کسی مثل توفیق بهراموف اشتباه کند، نامش بر سر زبانها باقی بماند و هنوز پس از نیم قرن ژورنالیستها به دنبال خانواده و فرزند و همسرش بگردند تا سر نخی از او بیابند و داستانی سرهم کنند و ما را سرگرم کند دلایل بیشتر را نیز شرح خواهم داد:
1- آن
VAR، با شعار و هدف حذف «خطای انسانی» وارد فوتبال شد.
در فوتبال امروز، بازیکنها تحتتأثیر هزاران داده فیزیولوژی، ذهنی، حسی و... آموزشدیده و ارتقا مییابند تا خطاهایشان در زمین به صفر برسد؛ پاس اشتباهی ندهند، شوت بی موردی نزنند و با ندانمکاری و اخراج، تیم را به دردسر نیندازند.
در چنین محیطی، داوران نیز بهتنهایی از پس کار بر نمیآیند. انسان، قاضی، یا همان داور، محدودیتهایی دارد و فوتبال امروز، به دنبال برداشتن محدودیتهاست.
گردش مالی لیگ قهرمانان بهقدری زیاد است که یک باخت به دلیل اشتباهات داوری، مثل شکست لیدز برابر بایرن مونیخ در بازی فینال 1975، صرفاً در اشک و آه و عصبانیت تماشاگران و تکرار جملات امیدبخش نسبت به آینده خلاصه نمیشود.
هر باخت منچستریونایتد در این دوران، شاخصهای بورس در تالارها بزرگ جهانی را به رنگ قرمز در میآورد. بر اقتصاد خاور دور اثر میگذارد و سرمایه شرکتهای آمریکایی را تحتتأثیر قرار میدهد. حذف بارسلونا، باعث بیرون افتادن آنها از چرخهی درآمدزایی خواهد شد و رفتن به سراغ تأسیس سوپرلیگ با صعود و ورود تضمین شده به آن و احتمالاً با قهرمان نشدن چلسی در دو دورهی لیگ قهرمانان، ارتش پوتین تانکهای کمتری برای حمله به اوکراین در اختیار داشت.
خب، من هم انتظار ندارم دنیا، فقط بهخاطر نیم متر جاماندن جونیت چاکر و نداشتن زاویه دید مناسب کن فیکون شود. من و احتمالاً غالب مخالفان VAR، با اجرای عدالت در زمین، در حد اعلای آن هیچ مشکلی نداریم اما...
بیایید به ابتدای ماجرا بازگردیم؛ برپاشدن اتاقهایی کیلومترها آنطرفتر از استادیوم با دهها تلویزیون و دستگاه و.... در واقع اولین مشکل من با VAR همین است. درست است که امروز، اعمال جراحی نیز از راه دور قابلانجام است؛ اما این فاصله، قدرت تصمیمگیری در لحظه را در بازی فوتبال کاهش میدهد.
بله، "آن". زمان حال. چیزی که فیلسوفان راجع به آن بحث کردهاند و ما فوتبالیها، بینیاز از مطالعهی آنها، با چشم خود تجربه کردهایم.
وقتی ضد حملهای به راه میفتد، ضربان قلبمان بالا و بالاتر میرود. توپ با چند ضربه به محوطهی جریمه میرسد و جریان غلیظ خون در رگهای ما... بامممم یک گل معرکه. دوربین در دست فیلمبردار بازی میلرزد، گزارشگر در پی یافتن بهترین کلمات مکث میکند، تماشاگران هرکدام حالی دارند. آغوش غریبهها برای هم باز میشود اما... قطع، استپ. VAR بررسی میکند.
این جنس لذت خالص وصفنشدنی جای خود را باید به یک انتظار بدهد. به بلاتکلیفی. به صحنههای ملالآور بازیکنان ایستاده وسط زمین. دست بر کمر. داور جلوی مانیتور. تأیید یا رد گل، هیچکدام قدرت آن لذت اولیه را ندارد.
خب این تازه اولین ایراد VAR است. کشتن، شور لحظهای بازی، به قیمت اجرای عدالت...
2- صدای منو میشنوی؟
اجرای تماموکمال عدالت، به هر روشی معقول است. لااقل با حسابهای امروزی. اما مشکلات متمرکز نبودن VAR به این خلاصه نمیشود. ایراد بزرگ دیگر، ارتباط مسئولان اتاق و داور است. افتضاحی که در بازی این فصل لیورپول تاتنهام عیان شد. وقتی گل صحیح لوئیز دیاز بهاشتباه آفساید گرفته شد و بعدتر در انتشار مکالمات رادیویی مشخص گردید علت، عجله و پریشانی درن انگلند در اتاق VAR بوده.
این خطایی است که تا اینجای فصل، بر قهرمان لیگ برتر تأثیر مستقیم داشته، همانطور که اشتباهات بازی فارست و اورتون، میتواند بر سرنوشت سقوط اثرگذار باشد.
3- چه چیز قربانی میشود؟
بار دیگر به سراغ بحث هزینه و فایده میرویم. فایده و مزیتی که همهی ما دنبال آن هستیم، اجرای عدالت در زمین فوتبال است. به طور تماموکمال.
در اینجا، VAR وارد میشود، به ماهیت بازی یورش میآورد، چیزهایی چون اهمیت لحظه و آن، و زمان بازی را میگیرد، اما هنوز هم اشتباهات رخ میدهد.
در نگاه سیستمی، ناگزیر به گذار از این برهه هستیم؛ باید زمان بگذرد تا معایب بروز یابد، کشف شود و با آزمونوخطا حل شود. اما من مخالف این نگاه هستم. زیرا برای من، فوتبال، عرصهی اقتصاد و سیاست یا یک شرکت بزرگ تجاری نیست. برای من هر لحظه، در بازی اهمیت دارد. این که آنِ یک بازی، فصل، یک تورنمنت یا یک جام جهانی به خاطر آزمونوخطا برای بهبود سیستم VAR در آینده خراب شود، لحظات ناب، بهخاطر بلاتکلیفی مقابل مانیتور هدر رود و داستانهای این دورهی فوتبال از بین رود، پذیرفتنی نیست.
4- آن مرد سیاهپوش
من ترجیح میدهم، داوران، هنوز هم مثل 22 بازیکن در زمین با ابزار انسانی خود به میدان بروند. هنوز هم میتوانم اسامی داوران یورو 2000 را با لذت مرور کنم:
پیر لوییجی کولینا، مارکوس مرک، گراهام پل، آندریاس فریسک، اورس مهیر، کیم میلتون نیلسن، خوزه مدینا کانتالخو، هیو دالاس... داورانی که سبک و شخصیت خود را داشتند. در موردشان بحث میشد. برای من هنوز هم جک تیلور انگلیسی، در کنار کرویف و بکن باوئر از اضلاع جذابیت بیپایان جام جهانی 1974 است، حرکات ادگار کودسال داور سیاهپوش فینال جام جهانی 1990 بهترین پایان برای تیتراژ برنامهی آنسوی نیمکت است، هوراسیو الیزوندروی آرژانتینی صاحب رکورد معرکه داوری افتتاحیه و اختتامیه در جام جهانی 2006 است، روشن ایرماتوف ازبک و تورو کامیکاوای ژاپنی را طلایهداران داوری آسیا میدانم و پیش از آنها، استاد فنایی را در کنار ساندرو پل در فینال جام جهانی 94.
این آخرین ضربهی VAR به بازی است. تصمیمات درست و کاریزمای داور، عملاً از بین میرود و همه چیز به پای VAR نوشته میشود، اما اشتباهات، سهم داور است و به این دلیل نام داوران این دوران، فقط با اشتباهات آنها پیوند خورده، کویپرز، چاکر، لاهوز و....
سخن پایانی، در آینده، و با تکمیل سیستمها و کاهش خطاها، احتمالاً کسی کاستیهای VAR در این دوران را به یاد نخواهد آورد و مخالفان این روزگار VAR ، مخالفان تکنولوژی و پیشرفت و... خوانده خواهند شد.
بدون آنکه لحظات نابود شدهی بازی، از داستان این هفتهی کاونتری تا اشتباهات مرگبار var در طول یک فصل به یاد آورده شود.
اهمیتی ندارد ما مخالفان VAR, چطور به یاد آورده شویم، آنچه برای ما مهم است، لذت و شور لحظه یک قدم جلوتر از هر چیز دیگری است... به قول سهراب:
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
تقابل سنت و مدرنیته همیشه یکی از چالشهای اصلی بشر بوده و یکی از دغدغههایش، مقاومت و ترس برابر تغییر است. تغییر کردن، تضمین نیست اما حداقل شانسی برای پیشرفت میدهد.
اگر تغییر اولیه قانون آفساید در اوایل قرن بیستم و امثال هربرت چپمن در دهه 20 و 30 نبودند تا آرایش و سیستمهای فوتبال را متحول کنند، شاید سالهای خیلی بیشتری طول میکشید تا فوتبال به چیزی که الان میشناسیم، تبدیل میشد. شاید برایتان جالب باشد بدانید در ابتدای پیدایش فوتبال، تیمها با 7 یا 8 مهاجم در زمین بازی میکردند و چیزی به اسم سیستمهای کنونی وجود نداشت. تغییر، ریسک و استفاده از ایدههای نوین باعث شد فوتبال چیزی شود که امروز میبینیم. ماجرای VAR هم همین است؛ فوتبال نیز مثل انسان رو به تکامل حرکت میکند و استفاده از تکنولوژیها بخش مهمی از مسیر تکامل است.
تصمیمگیرندگان فوتبال، سالها با بهانههایی احساساتگرایانه مثل کشته شدن روح فوتبال و ماشینی شدن این ورزش، با ورود فناوریهای مختلف به فوتبال مخالفت کردند. اما حرکت بهسوی مدرن شدن، مثل امواج خروشانی است که یک سد چوبی نمیتواند جلویش مقاومت کند و استفاده از ابزارهای نوین در هر رشته و زمینهای، به امری اجتنابناپذیر تبدیل شده.
شاید در آیندهای که خیلی هم دور نباشد، ممکن است شاهد حذف نیروی انسانی در عرصه داوری ورزشها باشیم و بهطور کلی، انواع هوشمصنوعی بتوانند با دقت کامل، تصمیمگیریها را موبهمو طبق قانون انجام دهند اما فعلا به آن زمان نرسیدهایم. تا آن زمان، برطرف کردن هرچه بیشتر عیبونقص ابزارها و فناوریها در کنار استفاده از زبدهترین داوران میتواند اشتباهات فاحش و تعیینکننده را به حداقل برساند.
همین الکلاسیکوی اخیر را ببینید؛ اگر خاویر تباس تصمیم به ملغی کردن استفاده از تکنولوژی خط دروازه به بهانه گرانقیمت بودنش را نمیگرفت، اینهمه جنجال بر سر توپی که مشخص نشد آندری لونین داخل یا بیرون دروازه گرفته، ایجاد نمیشد. تکنولوژی گل لاین میتوانست صحنه را در کمتر از یک دقیقه بررسی کند و هیچ بهانهای هم وجود نمیداشت.
VAR به داور اطلاع داد نمیتوانیم گل را اعلام کنیم چون مدرک محکمی نداریماگر تکنولوژی خط دروازه وجود داشت، امکان قضاوت صحنهای که انسان در انجامش عاجز بود وجود میداشت
گفتن مزایای VAR هم تکرار مکررات است اما بههرحال برای مستند بودن صحبتها لازم است ذکر شود:
افزایش دقت داور در تصمیمگیری و اجرای عدالت: خیلی وقتها داور پس از بازبینی صحنه متوجه اشتباهش شده و تصمیمش را به شکلی عادلانه عوض میکند. بسیاری از مواقع نیز VAR کمک میکند داور صحنهای که از چشمش دور مانده را دوباره ببیند. همین موضوع، عدالت بیشتری را در ورزش محبوب ما جاری میکند. علاوهبراین داور در صحنههایی که مردد است، میتواند با داوران اتاق VAR مشورت کند تا تصمیم درستتری بگیرد. شفافیت: در گذشته، کلیشه اشتباهات داوری بخشی از بازی است چون داور هم انسان است و اشتباه میکند، وجود داشت و به دنبالش، بحث و جدل بخش جدانشدنی فوتبال بود. حالا تصمیمهای درست VAR جایی برای اعتراض نمیگذارد چون هوادار، بازیکن و مربی، شفافیت را میبیند. از بین بردن تفسیر شخصی داور: VAR کمک میکند تصمیمات داوری، یکپارچهتر شود و اعمال نفوذ داور براساس تفسیرش از هر صحنه، کاهش پیدا میکند. این یعنی تمام بازیها میتوانند با یک استاندارد داوری برگزار شوند.ایراد دیگری که به VAR میگیرند، این است که معنای شادی پس از گل را از بین میبرد و با باطل شدن گل بازیکنی که شادی کرده، ممکن است روحیه کل تیم ازهمپاشیده شود. اما آن سوی دیگر سکه را هم ببینید؛ تیمی که نمیخواهد گل بخورد، دروازهاش را باز شده میبیند اما با رد شدن گل از سوی VAR، آن تیم میتواند شادیای همچون تیمی که گلِ قهرمانی زده را تجربه کند. علاوهبراین همان انتظار در تصمیم نهایی داور، خودش سرشار از حس هیجان است؛ چه برای فوتبالیست و چه برای تماشاگر.
فارغ از خطاهای تکنولوژی که همه قابل رفع است، اصلیترین چالش استفاده از VAR، صحنههای میلیمتری آفساید یا عبور توپ از خط است. اینجا تقابل دو تفکر روانشناختی مختلف را میبینیم؛ اجرای عدالت به هر قیمت و یا مصلحتاندیشی و دلسوزی که هر دو مزایا و معایبی دارند. مشخصا مربی و بازیکن بهعنوان کسانی که مستقیما از فوتبال منتفع میشوند، عدالت را بر دلسوزی ترجیح میدهند چرا که متر و معیار عدالت مشخص است و دلسوزی چیزی است که تفسیر میشود. کدام مربی را دیدهاید که علنا مخالف VAR باشد؟
حتما بازی یکچهارم نهایی رئال مادرید و یوونتوس در لیگ قهرمانان 18-2017 را به یاد دارید. جانلوئیجی بوفون، خشمگین از تصمیم مایکل اولیور انگلیسی در راستای گرفتن پنالتی برای رئال مادرید در دقیقه 4+90 جمله عجیبی مطرح کرد: «من نمیگویم آن صحنه پنالتی نبود، من میگویم در آن دقیقه نباید پنالتی گرفته میشد». اگر VAR در آن فصل لیگ قهرمانان وجود میداشت، مشخصا چنین جنجالها و اظهارنظرهایی مطرح نمیشد. اگرچه خیلیها زیبایی فوتبال را همان عصبانی شدنِ بوفون و صحنههای دراماتیک آن مسابقه میدانند.
اگر VAR وجود داشت، این جنجالها بهوجود میآمد؟درست است که اجرای عدالت، خواستنی است اما نمیتوان انکار کرد که خُشکی و رباتگونه شدن در اجرای عدالت وجود دارد. فوتبال با احساساتش زیبا است و اگر این احساسات نبود، فوتبال اینقدر مهم نمیشد؛ اما در راستای پیشرفت هرچه بیشتر، باید به عدالت و شفافیت احترام گذاشت.
از دست ندهید ????????????????????????
درخواست دروسی: سردار را در رم حفظ کنید اختلاف علنی رئیس فدراسیون با مجری تلویزیون اعتراض هوادار بارسلونا: ژاوی، مرد سر حرفش میماند! رد پای آرتتا؛ اورتون بعد از 14 سال لیورپول را در خانه شکست داد!